گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد هشتم
7 / 5تبریک پیروزی به یزید


4272.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از عمّار دُهنی ، از امام باقر علیه السلام ، در بیان روانه شدن اهل بیتِ امام حسین علیه السلام به شام به وسیله عبید اللّه : [عبید اللّه ] آنان را سوار و به سوی یزید ، روانه کرد . هنگامی که بر او وارد شدند ، یزید ، همه کسانی (بزرگانی) را که در شام حضور داشتند ، گِرد آورد و آن گاه ، اسیران را وارد کردند و حاضران ، پیروزی یزید را به او تبریک گفتند .4273.امام علی علیه السلام ( درباره زمین ) تاریخ الطبری به نقل از غاز بن ربیعه جُرَشی : به خدا سوگند ، ما نزد یزید بن معاویه در دمشق بودیم که زَحْر بن قیس ، پیش آمد و نزد یزید بن معاویه رفت . یزید به او گفت : وای بر تو ! چه در پشتِ سر و نزد خود داری؟

زَحْر گفت : ای امیر مؤمنان ! به پیروزی و یاری خدا ، بشارت بده ! حسین بن علی با هجده تن از خانواده و شصت نفر از پیروانش ، بر ما وارد شدند و ما هم به سوی آنها رفتیم و از آنان خواستیم که تسلیم شوند و به حکم امیر عبید اللّه بن زیاد ، گردن بنهند و یا بجنگند . آنان ، جنگ را بر تسلیم شدن ، ترجیح دادند . ما هم هنگام طلوع آفتاب ، به آنها یورش بردیم و آنها را از هر سو ، محاصره کردیم ، تا آن که شمشیرها ، جایگاهشان را از سرهای آنان بر گرفتند . آنان ، عقب می نشستند ؛ امّا پناهگاهی نداشتند و از [دست] ما به پشته ها و حفره ها پناه می بردند ، مانند پناه جستن کبوتران از بازِ شکاری . به خدا سوگند ای امیر مؤمنان ، جز به اندازه نحر کردن شتری یا خواب کوتاه نیم روزی ، طول نکشید که تا آخرین نفرشان را از پای در آوردیم .

اکنون ، پیکرهای برهنه و لباس های خونین و گونه های خاک آلودشان ، که خورشید ، آنها را می گُدازد و باد بر آنها می وزد ، پیشکش تو! زائران آنها ، عقاب ها و لاشخورهای بیابان های خشک و دوردست اند .

چشم یزید ، اشکبار شد و گفت : من از اطاعتتان ، بدون کشتن حسین هم راضی می شدم . خدا ، پسر سمیّه را لعنت کند ! هان ! به خدا سوگند ، اگر من بودم ، از حسین می گذشتم . خداوند ، حسین را رحمت کند !

و هیچ صِله و پاداشی به او نداد . .




4274.عنه علیه السلام :مثیر الأحزان عن العذری بن ربیعه بن عمرو الجرشی :أنَا عِندَ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ ، إذ أقبَلَ زَحرُ بنُ قَیسٍ المَذحِجِیُّ عَلی یَزیدَ ، فَقالَ : وَیلَکَ ما وَراءَکَ ؟

قالَ : أبشِر بِفَتحِ اللّه ِ ونَصرِهِ ... فَهاتیکَ أجسادُهُم مُجَرَّدَهً ، ووُجوهُهُم مُعَفَّرَهً ، وثِیابُهُم بِالدِّماءِ مُرَمَّلَهً ، تَصهَرُهُمُ الشَّمسُ وتَسفی عَلَیهِمُ الرّیحُ ، زُوّارُهُمُ العِقبانُ وَالرَّخَمُ (1) ، بِقاعٍ قَرقَرٍ (2) سَبسَبٍ ، لا مُکَفَّنینَ ولا مُوَسَّدینَ . (3)4275.عنه علیه السلام ( فِی الحِکَمِ المَنسوبَهِ إلَیهِ ) الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :کانَ عُبَیدُ اللّه ِ بنُ زِیادٍ لَمّا قَتَلَ الحُسَینَ علیه السلام بَعَثَ زَحرَ بنَ قَیسٍ الجُعفِیَّ إلی یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ یُخبِرُهُ بِذلِکَ . فَقَدِمَ عَلَیهِ فَقالَ [لَهُ یَزیدُ] : ما وَراءَکَ ؟ قالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ أبشِر بِفَتحِ اللّه ِ وبِنَصرِهِ ! وَرَدَ عَلَینَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ فی ثَمانِیَهَ عَشَرَ مِن أهلِ بَیتِهِ وفی سَبعینَ مِن شیعَتِهِ ، فَسِرنا إلَیهِم فَخَیَّرناهُمُ الاِستِسلامَ وَالنُّزولَ عَلی حُکمِ عُبَیدِ اللّه ِ بنِ زِیادٍ أوِ القتالَ ، فَاختارُوا القِتالَ عَلَی الاِستِسلامِ .

فَجَعَلوا یُبَرقِطونَ (4)

إلی غَیرِ وَزَرٍ ، ویَلوذونَ مِنّا بِالآکامِ وَالاُمَرِ (5) وَالحُفَرِ ؛ لِوذا کَما لاذَ الحَمائِمُ مِن صَقرٍ ، فَنَصَرَنَا اللّه ُ عَلَیهِم ، فَوَ اللّه ِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ما کانَ إلّا جَزرَ جَزورٍ أو نَومَهَ قائِلٍ ، حَتّی کَفَی اللّه ُ المُؤمِنینَ مُؤنَتَهُم ! فَأَتَینا عَلی آخِرِهِم ، فَهاتیکَ أجسادُهُم مُطَرَّحَهً مُجَرَّدَهً ، وخُدودُهُم مُعَفَّرَهً ، ومَناخِرُهُم مُرَمَّلَهً ، تَسفی عَلَیهِمُ الرّیحُ ذُیولَها بِقِیٍّ سَبسَبٍ ، تَنتابُهُم عُرُجُ (6) الضِّباعِ ، زُوّارُهُمُ العِقبانُ وَالرَّخَمُ .

قالَ : فَدَمَعَت عَینا یَزیدَ ! وقالَ : کُنتُ أرضی مِن طاعَتِکُم بِدونِ قَتلِ الحُسَینِ .

وقالَ : کَذلِکَ عاقِبَهُ البَغیِ وَالعُقوقِ ، ثُمَّ تَمَثَّلَ یَزیدُ :


مَن یَذُقِ الحَربَ یَجِد طَعمَهامُرّا وتَترُکهُ بِجَعجاعِ (7)(8) .

1- . فی المصدر : «الزخم» ، وهو تصحیف .
2- . قَرْقَرْ : المکان المستوی ، وقیل للصحراء البارزه : قَرْقَرْ (النهایه : ج 4 ص 48 «قرقر») .
3- . مثیر الأحزان : ص 98 ؛ الأخبار الطوال : ص 261 نحوه ولیس فیه ذیله من «بقاع» .
4- . بَرْقَطُ الرجلُ : إذا ولّی مُتَلفِّتا (الصحاح : ج 3 ص 1116 «برقط») .
5- . الاُمَرُ : جمع أمَرَهٍ ، وهی العلم الصغیر من أعلام المفاوز من الحجاره (الصحاح : ج 2 ص 582 «أمر») .
6- . العَرْجاءُ : الضَّبْعُ ، والجمع عُرُج ، والعرب تجعلها بمعنی الضباع بمنزله قبیله (لسان العرب : ج 2 ص 321 «عرج») .
7- . الجَعْجَاعُ : الموضع الضَیِّقُ الخَشِنُ (النهایه : ج 1 ص 274 «جعجع») .
8- . الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 485 ، الأخبار الطوال : ص 260 ، المنتظم : ج 5 ص 341 ، بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2631 ، تذکره الخواصّ : ص 260 کلّها نحوه وراجع : سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 303 .



4276.عنه علیه السلام ( أیضا ) مثیر الأحزان به نقل از عُذَری بن ربیعه بن عمرو جُرَشی : من نزد یزید بن معاویه بودم که زَحْر بن قیس مَذحِجی به سوی یزید آمد . یزید به او گفت : وای بر تو ! چه در پشتِ سر داری؟

گفت : به پیروزی و یاری خدا ، بشارتت باد ! . . . این ، پیکرهای برهنه آنان و صورت های خاک آلودشان و لباس های خونینشان است . خورشید ، آنها را می گُدازد و باد بر آنها می وزد . زائران آنها ، عُقاب ها و لاشخورهای بیابان های هموار و یک دست اند . نه کفن دارند و نه نازْبالشی!4277.الإمام علیّ علیه السلام :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه :عبید اللّه بن زیاد ، هنگامی که حسین علیه السلام را کشت ، زَحر بن قیس جُعفی را به سوی یزید بن معاویه ، گسیل داشت تا خبر را به او بدهد . زَحْر که وارد شد ، یزید به او گفت : در پشتِ سرت ، چه خبر است ؟

گفت : ای امیر مؤمنان ! به پیروزی و یاری خدا ، بشارتت باد! حسین بن علی با هجده تن از خاندانش و هفتاد تن از یارانش بر ما وارد شد . ما هم به سوی آنها رفتیم و میان تسلیم و گردن نهادن به حکم عبید اللّه بن زیاد یا جنگ ، مخیّرشان کردیم و آنان ، جنگ را بر تسلیم شدن ، ترجیح دادند .

آنها عقب می نشستند ؛ امّا نه به سوی پناهگاهی ، و از [دست] ما به پشته ها و سنگ های نشانیِ راه و چاله ها پناه می بردند ، مانند پناه بردن کبوترها از باز شکاری . خداوند ، ما را در برابر آنان ، یاری داد . به خدا سوگند ای امیر مؤمنان ، جز به اندازه نحر شتر یا خواب کوتاه نیم روزی نبود ، تا آن که خداوند ، مؤمنان را از [شرّ ]آنان آسوده کرد و تا آخرین نفرشان را از پای در آوردیم . این ، پیکرهای برهنه آنان است که افتاده و این ، گونه های خاک آلودشان و خِرخِره های [بریده] خونینشان است! باد ، شِن ها را در بیابان دوردست و بی علف ، بر پیکر آنان می پراکَنَد و درندگان صحرا ، فوج فوج ، بر آنان در می آیند و زائرانِ آنها ، عقاب ها و لاشخورهایند .

چشم های یزید ، اشکبار شد و گفت : من به اطاعت شما بدون کشتن حسین هم راضی بودم .

آن گاه گفت : این است فرجام سرکشی و نافرمانی!

یزید سپس به این شعر ، تمثّل جست :


هر کس جنگ را مزه مزه کند ، طعم آن را تلخ می یابدو آن را در جای تنگ و سخت ، وا می نهد . .




4274.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن الغاز بن ربیعه الجُرَشیّ من حمیر :لَمَّا انتَهَوا [أیِ السَّبایا ومَن مَعَهُم ]إلی بابِ یَزیدَ ، رَفَعَ مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَهَ صَوتَهُ ، فَقالَ : هذا مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَهَ ، أتی أمیرَ المُؤمِنینَ بِاللِّئامِ الفَجَرَهِ .

قالَ : فَأَجابَهُ یَزیدُ بنُ مُعاوِیَهَ : ما وَلَدَت اُمُّ مُحَفِّزٍ شَرٌّ وألأَمُ . (1) .

1- . تاریخ الطبری : ج 5 ص 460 و ص 463 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 416 ، تاریخ دمشق : ج 57 ص 98 وفیه «محفر بن ثعلبه» وکلّها نحوه ؛ الإرشاد : ج 2 ص 119 وفیهما «مجفز بن ثعلبه» و«أجابه علیّ بن الحُسَینِ علیه السلام » بدل «فأجابه یزید بن معاویه» ، مثیر الأحزان : ص 98 نحوه وفیه «مخفر بن ثعلبه» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 130 .



4275.امام علی علیه السلام ( در حکمت های منسوب به ایشان ) تاریخ الطبری به نقل از غاز بن ربیعه جُرَشی (از قبیله حِمْیَر) : هنگامی که اسیران و همراهانشان به درِ کاخ یزید رسیدند ، مُحَفِز بن ثَعلَبه ، صدایش را بلند کرد و گفت : این ، محفِّز بن ثَعلَبه است که فرومایگان تبهکار را برای امیر مؤمنان ، آورده است .

یزید بن معاویه ، در پاسخ او گفت : آنچه مادر محفِّز به دنیا آورده ، بدتر و فرومایه تر است! .




4276.امام علی علیه السلام ( در حکمت های منسوب به ایشان ) الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :قَدِمَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَهَ العائِذِیُّ عائِذَهُ قُرَیشٍ عَلی یَزیدَ . فَقالَ : أتَیتُکَ یا أمیرِ المُؤِمنینَ ، بِرَأسِ أحمَقِ النّاسِ وألأَمِهِم !!

فَقالَ یَزیدُ : ما وَلَدَت اُمُّ مُحَفِّزٍ أحمَقُ وألأَمُ ! لکِنَّ الرَّجُلَ لَم یَقرَأ کِتابَ اللّه ِ : «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ» . (1)

ثُمَّ قالَ بِالخَیزُرانَهِ بَینَ شَفَتَیِ الحُسَینِ علیه السلام ، وأنشَأَ یَقولُ :


یُفَلِّقنَ هاما مِن رِجالٍ أعِزَّهٍعَلَینا وهُم کانوا أعَقَّ وأظلَما


وَالشِّعرُ لِحُصَینِ بنِ حُمامٍ المُرِّیِّ .

فَقالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ حَضَرَ : اِرفَع قَضیبَکَ هذا ، فَإِنّی رَأَیتُ رَسولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله یُقَبِّلُ المَوضِعَ الَّذی وَضَعتَهُ عَلَیهِ . (2)4277.امام علی علیه السلام :المصباح للکفعمی :وفی أوَّلِهِ [أی أوَّلِ صَفَرٍ] اُدخِلَ رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام إلی دِمَشقَ ، وهُوَ عیدٌ عِندَ بَنی اُمَیَّهَ . (3) .

1- . آل عمران : 26 .
2- . الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 486 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 315 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 5 ص 19 ولیس فیهما ذیله من «ثُمّ قال» وراجع : الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 576 والأمالی للشجری : ج 1 ص 168 .
3- . المصباح للکفعمی : ص 676 .



4278.عنه علیه السلام :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :مُحَفِز بن ثَعلَبه عائذی ، از قبیله قریش ، بر یزیدْ وارد شد و گفت : ای امیر مؤمنان ! سرِ کم خِردترین و فرومایه ترینِ مردمان را برایت آورده ام .

یزید گفت : آنچه مادر محفِّز زاده ، کم خِردترین و فرومایه ترین است! گویی این مرد ، کتاب خدا را نخوانده که : «[خداوند ،] فرمان روایی را به هر که بخواهد ، می دهد و از هر کس بخواهد ، می گیرد و هر کس را بخواهد ، عزیز می کند و هر که را بخواهد ، خوار می سازد» !

سپس ، در حالی که با چوب خیزران (نِی) بر میان دو لب حسین علیه السلام می زد ، چنین خواند :


سرِ مردانی را شکافتند که نزد ما عزیز بودند ؛ولی آنان ، نافرمان ترین و ستمکارترین بودند .


این بیت ، از شعر حُصَین بن حُمام مُرّی است .

مردی از انصار ، حضور داشت و گفت : چوب دستی ات را از این جا بردار ، که من دیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جایی را که تو بر آن [ضربه] می زنی ، می بوسید .4279.عنه علیه السلام :المصباح ، کفعمی :در روز اوّل صفر ، سر امام حسین علیه السلام را به دمشق ، وارد کردند و آن روز ، نزد بنی امیّه ، عید است . .




7 / 6آلُ الرَّسولِ صلّی الله علیه وآله فی مَجلِسِ یَزیدَ4282.عنه علیه السلام :مثیر الأحزان عن علیّ بن الحسین [زین العابدین] علیه السلام :اُدخِلنا عَلی یَزیدَ ونَحنُ اثنا عَشَرَ رَجُلاً مُغَلَّلونَ ، فَلَمّا وَقَفنا بَینَ یَدَیهِ ، قُلتُ : أنشُدُکَ اللّه َ یا یَزیدُ ، ما ظَنُّکَ بِرَسولِ اللّه ِ لَو رَآنا عَلی هذِهِ الحالِ ؟... وقالَت فاطِمَهُ بِنتُ الحُسَینِ : یا یَزیدُ بَناتُ رَسولِ اللّه ِ سَبایا !

فَبَکَی النّاسُ وبَکی أهلُ دارِهِ حَتّی عَلَتِ الأَصواتُ .

فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام : وأنَا مَغلولٌ ، فَقُلتُ : أتَأذَنُ لی فِی الکَلامِ ؟

فَقالَ : قُل ولا تَقُل هُجرا .

قُلتُ : لَقَد وَقَفتُ مَوقِفا لا یَنبَغی لِمِثلی أن یَقولَ الهُجرَ ، ما ظَنُّکَ بِرَسولِ اللّه ِ لَو رَآنی فی غُلٍّ ؟

فَقالَ لِمَن حَولَهُ : حُلّوهُ ، ثُمَّ وَضَعَ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام بَینَ یَدَیهِ ، وَالنِّساءَ مِن خَلفِهِ ؛ لِئَلّا یَنظُرنَ إلَیهِ ، فَرَآهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَلَم یَأکُل بَعدَ ذلِکَ الرَّأسَ . (1)4283.عنه علیه السلام :شرح الأخبار عن محمد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب [الباقر] علیه السلام :قُدِمَ بِنا عَلی یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ لَعَنَهُ اللّه ُ بَعدَما قُتِلَ الحُسَینُ علیه السلام ونَحنُ اثنا عَشَرَ غُلاما ، لَیسَ مِنّا أحَدٌ إلّا مَجموعَهً یَداهُ إلی عُنُقِهِ ، وفینا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام . (2)4278.امام علی علیه السلام :الملهوف :اُدخِلَ ثَقَلُ الحُسَینِ علیه السلام ونِساؤُهُ ومَن تَخَلَّفَ مِن أهلِهِ عَلی یَزیدَ ، وهُم مُقَرَّنونَ فِی الحِبالِ ، فَلَمّا وَقَفوا بَینَ یَدَیهِ وهُم عَلی تِلکَ الحالِ ، قالَ لَهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام :

أنشُدُکَ اللّه َ یا یَزیدُ ، ما ظَنُّکَ بِرَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله لَو رَآنا عَلی هذِهِ الصِّفَهِ ؟!

فَأَمَرَ یَزیدُ بِالحِبالِ فَقُطِّعَت . (3) .

1- . مثیر الأحزان : ص 98 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 132 .
2- . شرح الأخبار : ج 3 ص 267 ح 1172 .
3- . الملهوف : ص 213 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 131 .



7 / 6خاندان پیامبر صلّی الله علیه وآله در مجلس یزید

4281.امام علی علیه السلام :مثیر الأحزان :امام زین العابدین علیه السلام فرمود : «ما را که دوازده مردِ در بند بودیم ، بر یزید ، وارد کردند . هنگامی که پیشِ روی او ایستادیم ، گفتم : ای یزید ! تو را به خدا سوگند می دهم که گمان می بری اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ما را بر این حال می دید ، چه می کرد؟ . . .

فاطمه دختر حسین علیه السلام نیز گفت : ای یزید ! دختران پیامبر خدا ، اسیر می شوند؟!

مردم گریستند و اهل خانه یزید هم گریستند ، تا آن جا که ناله و شیون ، بلند شد .

من در غُل و زنجیر بودم . گفتم : آیا اجازه سخن گفتن به من می دهی؟

گفت : بگو ؛ ولی بیهوده گویی مکن .

گفتم : در جایی ایستاده ام که سزامند همچون منی نیست که بیهوده گویی کند . گمان می بری اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مرا در غل و زنجیر می دید ، چه می کرد؟

یزید به اطرافیانش گفت : بندهای او را بگشایید .

سپس سرِ حسین علیه السلام را جلوی خود نهاد و زنان را در پشتِ سرش جای داد تا به آن سر ننگرند» .

امّا علی بن الحسین علیه السلام آن سر را دید و پس از آن ، دیگر کلّه [ی گوسفند] نخورد .4282.امام علی علیه السلام :شرح الأخبار به نقل از محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (امام باقر علیه السلام ) : پس از کشته شدن حسین علیه السلام ، ما را که دوازده پسربچّه بودیم ، بر یزید بن معاویه که خدا ، لعنتش کند وارد کردند . هیچ یک از ما نبود ، جز آن که دستانش را به گردنش بسته بودند و [پدرم] علی بن الحسین علیه السلام نیز در میان ما بود .4283.امام علی علیه السلام :الملهوف :اثاث ، زنان و هر که را از خاندان حسین علیه السلام مانده بود ، طنابْ پیچ آوردند و چون به همان حال ، پیشِ روی یزید ایستادند ، علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام فرمود : «تو را ای یزید به خدا سوگند می دهم ، گمان می بری اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ما را بر این حال می دید ، چه می کرد؟» .

پس یزید فرمان داد که بندها را بگشایند . .




4284.عنه علیه السلام :العقد الفرید عن مُحَمَّد بن الحُسَینِ بن علیّ بن أبی طالب :اُتِیَ بِنا یَزیدُ بنُ مُعاوِیَهَ بَعدَما قُتِلَ الحُسَینُ ، ونَحنُ اثنا عَشَرَ غُلاما ، وکانَ أکبَرَنا یَومَئِذٍ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَاُدخِلنا عَلَیهِ ، وکانَ کُلُّ واحِدٍ مِنّا مَغلولَهً یَدُهُ إلی عُنُقِهِ ، فَقالَ لَنا : أحرَزَت أنفُسَکُم عَبیدُ أهلِ العِراقِ ! وما عَلِمتُ بِخُروجِ أبی عَبدِ اللّه ِ ولا بِقَتلِهِ . (1)4285.عنه علیه السلام :الأمالی للصدوق عن حاجب عبید اللّه بن زیاد :اُدخِلَ نِساءُ الحُسَینِ علیه السلام عَلی یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ ، فَصِحنَ نِساءُ آلِ یَزیدَ وبَناتُ مُعاوِیَهَ وأهلُهُ ، ووَلوَلنَ وأقَمنَ المَأتَمَ ، ووُضِعَ رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَ یَدَیهِ .

فَقالَت سُکَینَهُ : وَاللّه ِ ما رَأَیتُ أقسی قَلبا مِن یَزیدَ ، ولا رَأَیتُ کافِرا ولا مُشرِکا شَرّا مِنهُ ولا أجفی مِنهُ ، وأقبَلَ یَقولُ ویَنظُرُ إلَی الرَّأسِ :


لَیتَ أشیاخی بِبَدرٍ شَهِدواجَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَلِ (2)


ثُمَّ أمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَنُصِبَ علی بابِ مَسجِدِ دِمَشقَ . (3)4286.عنه علیه السلام :تذکره الخواصّ :کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام وَالنِّساءُ مُوَثَّقینَ فِی الحِبالِ ، فَناداهُ عَلِیٌّ علیه السلام : یا یَزیدُ ، ما ظَنُّکَ بِرَسولِ اللّه ِ لَو رَآنا مُوَثَّقینَ فِی الحِبالِ عُرایا عَلی أقتابِ الجِمالِ ؟!

فَلَم یَبقَ فِی القَومِ إلّا مَن بَکی . (4) .

1- . العقد الفرید : ج 3 ص 368 ، الإمامه والسیاسه : ج 2 ص 12 ، المحن : ص 148 عن محمّد بن الحسن بن علیّوکلاهما نحوه وفیهما «مغلّلین فی الحدید» بدل «مغلوله یده إلی عنقه» .
2- . الأَسَلُ : الرِّماحُ والنَّبْلُ (تاج العروس : ج 14 ص 17 «أسل») .
3- . الأمالی للصدوق : ص 230 الرقم 242 ، روضه الواعظین : ص 211 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 155 .
4- . تذکره الخواصّ : ص 262 .



4287.عنه علیه السلام :العقد الفرید به نقل از محمّد پسر حسین بن علی علیه السلام : پس از شهادت حسین علیه السلام ما را که دوازده پسربچّه بودیم و بزرگ ما در آن روز ، علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام بود ، بر یزیدْ وارد کردند و دستان همه ما را به گردن، بسته بودند . یزید به ما گفت : بندگان عراقی ، بر شما چیره شدند! من نه شورش ابا عبد اللّه را می دانستم و نه کشته شدن او را .4288.عنه علیه السلام :الأمالی ، صدوق به نقل از دربان عبید اللّه بن زیاد : زنان حسین علیه السلام را بر یزید بن معاویه ، وارد کردند و زنان خاندان یزید و دختران معاویه و خانواده اش صیحه زدند و فریاد کشیدند و نوحه سر دادند .

سرِ امام حسین علیه السلام پیشِ روی یزید ، نهاده شد . سَکینه گفت : به خدا سوگند ، سنگ دل تر از یزید و کافر و مشرکی بدتر و جفاکارتر از او ندیده ام .

یزید ، در حالی که به سر می نگریست ، شروع به خواندن کرد :


کاش پدرانم در بدر ، اکنون بودندو بی تابی خزرج را از زخم سلاح می دیدند !


سپس فرمان داد سرِ حسین علیه السلام را بر درِ مسجد دمشق ، نصب کنند .4289.عنه علیه السلام :تذکره الخواصّ :علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام و زنان ، در طناب ، پیچیده شده بودند . زین العابدین علیه السلام یزید را صدا زد و فرمود : «ای یزید ! گمان می بری اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ما را طنابْ پیچ و عریان و بر شترانِ بی جهاز می دید ، چه می کرد؟!» .

کسی میان مردم نمانْد ، جز آن که گریست . .




4284.امام علی علیه السلام :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :اُتِیَ یَزیدُ بنُ مُعاوِیَهَ بِثَقَلِ الحُسَینِ علیه السلام ومَن بَقِیَ مِن أهلِهِ ونِسائِهِ ، فَاُدخِلوا عَلَیهِ قَد قُرِنوا (1) فِی الحِبالِ ، فَوَقَفوا بَینَ یَدَیهِ ، فَقالَ لَهُ عَلِیُّ بنُ حُسَینٍ علیه السلام : أنشُدُکَ اللّه َ یا یَزیدُ ، ما ظَنُّکَ بِرَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله لَو رَآنا مُقَرَّنینَ فِی الحِبالِ ، أما کانَ یَرِقُّ لَنا ؟! فَأَمَرَ یَزیدُ بِالحِبالِ فَقُطِّعَت ، وعُرِفَ الاِنکِسارُ فیهِ .

وقالَت لَهُ سُکَینَهُ بِنتُ حُسَینٍ : یا یَزیدُ بَناتُ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله سَبایا ؟ ! (2)4285.امام علی علیه السلام :سیر أعلام النبلاء عن اللیث :أبَی الحُسَینُ علیه السلام أن یُستَأسَرَ حَتّی قُتِلَ بِالَّطفِّ ، وَانطَلَقوا بِبَنیهِ عَلِیٍّ وفاطِمَهَ وسُکَینَهَ إلی یَزیدَ ، فَجَعَلَ سُکَینَهَ خَلفَ سَریرِهِ لِئَلّا تَری رَأسَ أبیها ، وعَلِیٌّ علیه السلام فی غُلٍّ . (3)4286.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن القاسم بن بُخیت :أذِنَ [یَزیدُ] لِلنّاسِ فَدَخَلوا وَالرَّأسُ بَینَ یَدَیهِ ، ومَعَ یَزیدَ قَضیبٌ فَهُوَ یَنکُتُ بِهِ فی ثَغرِهِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّ هذا وإیّانا کَما قالَ الحُصَینُ بنُ الحُمامِ المُرِّیُّ :


یُفَلِّقنَ هاما مِن رِجالٍ أحِبَّهٍإلَینا وهُم کانوا أعَقَّ وأظلَما (4)4287.امام علی علیه السلام :مقاتل الطالبیّین عن هانئ بن ثبیت القایضی :لَمّا اُدخِلوا [أیِ الأَسری ]عَلی یَزیدَ لَعَنَهُ اللّه ُ ، أقبَلَ قاتِلُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام یَقولُ :


أوقِر (5) رِکابی فِضَّهً أو ذَهَبافَقَد قَتَلتُ المَلِکَ المُحَجَّبا قَتَلتُ خَیرَ النّاسِ اُمّا وأباوخَیرَهُم إذ یُنسَبونَ نَسبا


ووَضَعَ الرَّأسَ بَینَ یَدَی یَزیدَ لَعَنهُ اللّه ُ فی طَستٍ ، فَجَعَلَ یَنکُتُهُ عَلی ثَنایاهُ بِالقَضیبِ ، وهُوَ یَقولُ :


نُفَلِّقُ هاما مِن رِجالٍ أعِزَّهٍعَلَینا وهُم کانوا أَعَقّ وأظلَما (6) .

1- . القَرنُ : شَدُّ الشیء إلی الشیء ووصله إلیه (القاموس المحیط : ج 4 ص 258 «قرن») .
2- . الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 488 ، الردّ علی المتعصّب العنید : ص 49 .
3- . سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 319 و راجع : هذه الموسوعه : ج 8 ص 296 ( المشادّه بین علیّ بن الحسین علیه السلام ویزید) .
4- . تاریخ الطبری : ج 5 ص 465 ، تاریخ دمشق : ج 62 ص 85 ، الردّ علی المتعصّب العنید : ص 45 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 576 ، وفیه بزیاده «أبی قومنا أن ینصفونا فأنصفت قواضب فی أیماننا تقطر الدّما» .
5- . الوِقْرُ : الحِمْلُ ، وقد أوقر بعیره ، وأکثر ما یستعمل الوِقْر فی حِمْل البغل والحمار (الصحاح : ج 2 ص 848 «وقر») .
6- . مقاتل الطالبیّین : ص 119 وراجع : تذکره الخواصّ : ص 262 ومقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 61 والخرائج والجرائح : ج 2 ص 580 وبحار الأنوار : ج 45 ص 128 .



4288.امام علی علیه السلام :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :اثاثیه حسین علیه السلام و هر که را از خاندان و زنان او که مانده بود ، طناب پیچ آوردند و بر یزید ، وارد کردند و پیشِ روی او ایستادند . زین العابدین علیه السلام به او فرمود : «ای یزید ! تو را به خدا سوگند می دهم ، گمان می بری اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ما را طناب پیچ می دید ، چه می کرد؟ آیا بر ما دل نمی سوزانْد؟!» .

یزید ، فرمان داد طناب ها را بریدند و شکست در چهره اش رخ نمود .

سَکینه دختر حسین علیه السلام نیز گفت : ای یزید ! آیا دختران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به اسارت می روند؟!4289.امام علی علیه السلام :سیر أعلام النبلاء به نقل از لیث : حسین علیه السلام از تسلیم و اسیر شدن ، امتناع ورزید تا این که در طَف ، کشته شد و فرزندانش : علی ، فاطمه و سَکینه را به سوی یزید بردند . یزید ، سَکینه را پشت تخت خود قرار داد تا سرِ پدرش را نبیند و علی (زین العابدین) علیه السلام در غُل و زنجیر بود .4290.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از قاسم بن بُخَیت : یزید به مردم ، اجازه داد و آنان وارد شدند . سر ، پیشِ رویش بود و با سرِ چوب دستی اش بر دندان های پیشینِ حسین علیه السلام می نواخت . سپس گفت : این و ما ، مِصداق همان هستیم که حُصَین بن حُمام مُرّی گفته است :


سرهای مردانی را شکافتند که محبوب ما بودند؛ولی آنان ، نافرمان ترین و ستمکارترین بودند . 14291.عنه علیه السلام :مقاتل الطالبیّین به نقل از هانی بن ثُبَیت قایضی : هنگامی که اسیران را بر یزید که خدا لعنتش کند در آوردند ، قاتل حسین بن علی علیه السلام جلو آمد و گفت :


رکابم را پُر از سیم و زر کنکه من ، پادشاهِ باحشمت را کشته ام . کسی را کشته ام که بهترین پدر و مادر را داشتو کسی که بهترین تبار را داشت .


آن گاه ، سر را پیش روی یزید که خدا لعنتش کند در تَشتی نهاد . یزید با چوب دستی اش بر دندان های پیشِ آن می زد و می گفت :


سرهای مردانی را شکافتند که نزد ما عزیز بودند؛ولی آنان نافرمان ترین و ستمکارترین بودند . .




4290.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن أبی مخنف :دَعا [یَزیدُ] بِالنِّساءِ وَالصِّبیانِ فَاُجلِسوا بَینَ یَدَیهِ ، فَرَأی هَیئَهً قَبیحَهً ، فَقالَ : قَبَّحَ اللّه ُ ابنَ مَرجانَهَ ، لَو کانَت بَینَهُ وبَینَکُم رَحِمٌ أو قَرابَهٌ ما فَعَلَ هذا بِکُم ، ولا بَعَثَ بِکُم هکَذا . (1)4291.امام علی علیه السلام :جواهر المطالب :قالَ ابنُ القِفطِیِّ فی تاریخِهِ : إنَّ السَّبیَ لَمّا وَرَدَ عَلی یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ خَرَجَ لِتَلَقّیهِ ، فَلَقِیَ الأَطفالَ وَالنِّساءَ مِن ذُرِّیَّهِ عَلِیٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهم السلام ، وَالرُّؤوسُ عَلی أسِنَّهِ الرِّماحِ ، وقَد أشرَفوا عَلی ثَنِیَّهِ العُقابِ (2) ، فَلَمّا رَآهُم أنشَدَ :


لَمّا بَدَت تِلکَ الحُمولُ وأشرَقَتتِلکَ الرُّؤوسُ عَلی رُبی جَیرونِ (3) نَعَبَ الغُرابُ فَقُلتُ : قُل أولا تَقُلفَقَدِ اقتَضَیتُ مِنَ الرَّسولِ دُیونی (4) .

1- . تاریخ الطبری : ج 5 ص 461 ، المنتظم : ج 5 ص 343 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 62 نحوه ؛ الإرشاد : ج 2 ص 120 ، إعلام الوری : ج 1 ص 474 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 136 .
2- . ثَنیّهُ العُقاب : الثنیّه فی الأصل : کلّ عقبه فی الجبل مسلوکه ، وثنیّه العُقاب : هی ثنیّه مشرفه علی غوطه دمشق (معجم البلدان : ج 2 ص 85) .
3- . جَیرون : باب من أبواب الجامع بدمشق وهو بابه الشرقی (معجم البلدان : ج 2 ص 199) .
4- . جواهر المطالب : ج 2 ص 300 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 199 الرقم 40 نقلاً من خطّ الشهید قدس سرهنحوه .



4292.عنه علیه السلام :تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : یزید ، زنان و کودکان [حسین علیه السلام ] را خواست و پیشِ رویش نشانده شدند . او وضعیت زشتی را دید و گفت : خداوند ، [روی ]ابن مرجانه را زشت گردانَد ! اگر میان او و شما ، پیوند خونی و خویشاوندی بود ، با شما چنین نمی کرد و شما را این گونه روانه نمی کرد .4293.عنه علیه السلام :جواهر المطالب :ابن قِفطی در تاریخش گفته است : هنگامی که اسیران بر یزید بن معاویه وارد شدند ، او بیرون آمد تا آنان را ببیند . کودکان و زنان خاندان علی و حسن و حسین علیهم السلام را دید و سرهایی را که بر سر نیزه بودند ، و آنان به گردنه عُقاب [که مشرف بر دمشق بود ،] رسیده بودند . هنگامی که آنان را دید ، سرود :


هنگامی که کجاوه ها پدیدار شدندو سرها بر تپّه های جَیرون ، (1) بالا آمدند ، کلاغ ، بانگ زد . گفتم : بانگ بزنی یا نزنی ،من طلب های خود را از پیامبر ستاندم . .

1- . جَیرون ، درِ شرقی مسجد جامع دمشق است .



4294.عنه علیه السلام :الاحتجاج عن شیخ صدوق من مشایخ بنی هاشم وغیره من الناس :إنَّهُ لَمّا دَخَلَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام وحَرَمُهُ عَلی یَزیدَ ، وجیءَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ووُضِعَ بَینَ یَدَیهِ فی طَستٍ ، فَجَعَلَ یَضرِبُ ثَنایاهُ بِمِخصَرَهٍ (1) کانَت فی یَدِهِ ، وهُوَ یَقولُ :


لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلاخَبَرٌ جاءَ ولا وَحیٌ نَزَلَ لَیتَ أشیاخی بِبَدرٍ شَهِدواجَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَل لَأَهَلّوا وَاستَهَلّوا فَرَحاولَقالوا یا یَزیدُ لا تُشَل فَجَزَیناهُم بِبَدرٍ مَثَلاًوأقمَنا مِثلَ بَدرٍ فَاعتَدَل لَستُ مِن خِندِفَ (2) إن لَم أنتَقِممِن بَنی أحمَدَ ما کانَ فَعَل (3)4295.عنه علیه السلام :روضه الواعظین :وُضِعَ الرَّأسُ بَینَ یَدَیهِ ، وأقبَلَ یَزیدُ یَقولُ ویَنظُرُ إلَی الرَّأسِ :


لَیتَ أشیاخی بِبَدرٍ شَهِدواجَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَل فَاستَهَلّوا وَاستَطاروا فَرَحاولَقالوا یا یَزیدُ لا تُشَل ما اُبالی بَعدَ فِعلی بِهِمُنَزَلَ الوَیلُ عَلَیهِم أم رَحَل لَستُ مِن خِندِفَ إن لَم أنتَقِممِن بَنی أحمَدَ ما کانَ فَعَل قَد قَتَلنَا القَرمَ (4) مِن أبنائِهِموعَدَلناهُ بِبَدرٍ فَاعتَدَل فَبِذاکَ الشَّیخُ أوصانی بِهِفَاتَّبَعتُ الشَّیخَ فی قَصدِ سیل لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلاخَبَرٌ جاءَ ولا وَحیٌ نَزَل (5) .

1- . المِخْصَرَهُ : ما یختصره الإنسان بیده فیمسکه ، من عصا أو عکّازه أو مِقرَعه أو قضیب (النهایه : ج 2 ص 36 «خصر») .
2- .فخذ من قبیله «مُضَر» و هو لقب أحد أجداد الشاعر
3- . الاحتجاج : ج 2 ص 122 الرقم 173 ، الملهوف : ص 214 ، مثیر الأحزان : ص 101 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 114 ، المسترشد : ص 510 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 580 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 157 الرقم 5 .
4- . القَرْمُ : المُقدّمُ فی المعرفه وتجارب الأمور (النهایه : ج 4 ص 49 «قرم») .
5- . روضه الواعظین : ص 211 .



4296.عنه علیه السلام :الاحتجاج به نقل از پیرمردی راستگو از بزرگان بنی هاشم و نیز از کسان دیگری : هنگامی که زین العابدین علیه السلام و اهل حرمش بر یزید ، وارد شدند و سرِ امام حسین علیه السلام را آوردند و پیشِ رویش در تَشت گذاشتند ، یزید با چوب دستی اش بر دندان های پیشِ امام حسین علیه السلام می زد و می خواند :


هاشمیان ، با فرمان روایی ، بازی کردند ، و گر نهنه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است . کاش پدرانم در بدر ، اکنون بودندو بی تابی خزرج را از زخم سلاح می دیدند ! هلهله می کردند و از شادی ، فریاد می کشیدندو می گفتند : ای یزید ! پاینده و سربلند باشی . ما جزای بدر را به آنها دادیمو مانند آن را بر سرشان در آوردیم و اکنون ، برابریم . من از خِندِف (1) نیستم ، اگرانتقام آنچه را خاندان احمد کرده اند ، از آنها نگیرم .4297.عنه علیه السلام :روضه الواعظین :سر ، پیشِ روی یزید نهاده شد و او می گفت و به سر می نگریست :


کاش پدرانم در بدر ، اکنون حاضر بودندو بی تابی خزرج را از زخم سلاح می دیدند و هلهله می کردند و از شادی ، بال در می آوردندو می گفتند : پاینده و سربلند باشی! پس از کاری که با آنان کردماهمّیتی نمی دهم که هلاکت ، بر ایشان نازل شود یا رخت بر بندد . من از خِندِف نیستم ، اگراز خاندان محمّد ، به سبب آنچه کرده اند ، انتقام نکشم . ما بزرگِ فرزندان آنان را کُشتیمو آن را با بدر سنجیدیم و برابر شد . پدرم ، مرا به همین سفارش کردو من هم در این راه ، از پدرم پیروی کردم . هاشمیان ، با فرمان روایی ، بازی کردند ، و گر نهنه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است . .

1- . خِندِف ، تیره ای از قبیله مُضَر و لقب یکی از اجداد شاعر است .



4292.امام علی علیه السلام :الفتوح :جَعَلَ یَزیدُ یَتَمَثَّلُ بِأَبیاتِ عَبدِ اللّه ِ بنِ الزِّبَعْری وهُوَ یَقولُ :


لَیتَ أشیاخی بِبَدرٍ شَهِدواوَقعَهَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَل لأََهَلّوا وَاستَهَلّوا فَرَحاثُمَّ قالوا یا یَزیدُ لا تُسَل حینَ ألقَت بِقَناهٍ بَرکَهاوَاستَحَرَّ القَتلُ فی عَبدِ الأَشَل فَجَزَیناهُم بِبَدرٍ مِثلَهاوأقمَنا مِثلَ بَدرٍ فَاعتَدَل


ثُمَّ زادَ فیها هذَا البَیتَ مِن نَفسِهِ فَقالَ :


لَستُ مِن عُتبَهَ (1) إن لَم أنتَقِممِن بَنی أحمَدَ ما کانَ فَعَل (2)4293.امام علی علیه السلام :مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن مجاهد :کَشَفَ [یَزیدُ] عَن ثَنایا رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام بِقَضیبِهِ ، ونَکَتَهُ بِهِ وأنشَدَ :


أبی قَومُنا أن یُنصِفونا فَأَنصَفَتقَواضِبُ فی أیمانِنا تَقطُرُ الدَّما صَبَرنا وکانَ الصَّبرُ مِنّا عَزیمَهًوأسیافُنا یَقطَعنَ کَفّا ومِعصَما نُفَلِّقُ هاما مِن اُناسٍ أعِزَّهٍعَلَینا وهُم کانوا أعَقَّ وأظلَما


فَقالَ بَعضُ جُلَسائِهِ : اِرفَع قَضیبَکَ فَوَاللّه ِ ما اُحصی ما رَأَیتُ شَفَتَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فی مَکانِ قَضیبِکَ یُقَبِّلُهُ ، فَأَنشَدَ یَزیدُ :


یا غُرابَ البَینِ ما شِئتَ فَقُلإنَّما تَندُبُ أمرا قَد فُعِل کُلُّ مُلکٍ ونَعیمٍ زائِلٌوبَناتُ الدَّهرِ یَلعَبنَ بِکُل لَیتَ أشیاخی فی بَدرٍ شَهِدواجَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَل لَأَهَلّوا وَاستَهَلّوا فَرَحاثُمَّ قالوا یا یَزیدُ لا تُشَل لَستُ مِن خِندِفَ إن لَم أنتَقِممِن بنی أحمَدَ ما کانَ فَعَل لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلاخَبَرٌ جاءَ ولا وَحیٌ نَزَل قَد أخَذنا مِن عَلِیٍّ ثارَناوقَتَلنَا الفارِسَ اللَّیثَ البَطَل وقَتَلنَا القَرمَ مِن ساداتِهِموعَدَلناهُ بِبَدرٍ فَاعتَدَل


قالَ مُجاهِدٌ : فَلا نَعلَمُ الرَّجُلَ إلّا قَد نافَقَ فی قَولِهِ هذا! (3) .

1- .عتبه : هو الجد الأعلی لیزید
2- . الفتوح : ج 5 ص 129 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 192 نحوه وراجع : تاریخ الطبری : ج10 ص60 و مقاتل الطالبیین : ص119 و المنتظم : ج5 ص343 والردّ علی المتعصّب العنید : ص47 .
3- . مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 58 ، بلاغات النساء : ص 34 نحوه ولیس فیه «أبی قومنا» إلی «یقبله فأنشد یزید» .



4294.امام علی علیه السلام :الفتوح :یزید به اشعار عبد اللّه بن زِبَعری تمثّل جست و چنین خواند :


کاش پدرانم در بدر ، اکنون حاضر بودندو زخم خزرج را از تیزی سلاح می دیدند و هلهله می کردند و فریاد شادی می کشیدندو سپس می گفتند : ای یزید ! پاینده و سربلند باشی! هنگامی که نیزه ها ، بر سینه هاشان فرود آمدو کشتار ، میان [قبیله] عبدِ اَشَل ، بالا گرفت سزای آنان را در برابر بدر دادیمو واقعه ای مانند بدر را برپا داشتیم و برابر شد .


آن گاه این شعر را از خود افزود و گفت :


من از نسل عُتبه (1) نیستم ، اگرانتقام آنچه را خاندان محمّد کردند ، از آنان نگیرم .4295.امام علی علیه السلام :مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از مجاهد : [یزید] با چوب دستی اش ، لب های امام علیه السلام را گشود و دندان هایش را هویدا کرد و با آن بر آنها زد و خواند :


قوم ما ، از انصاف دادن ، خودداری کردند .از این رو ، چوبْ دستی هایمان انصاف دادند و خون ها ریختند . شکیب ورزیدیم و شکیب ورزیدن ، عزم جدّی ماست ؛ولی شمشیرهایمان ، کفِ دست و مچ را قطع می کند . سرهای مردمی را می شکافیم که نزد ما عزیزند؛ولی آنان ، نافرمان ترین و ستمکارترین ند .


یکی از همنشینان یزید به او گفت : چوب دستی ات را بردار که به خدا سوگند ، بارها دو لب محمّد صلی الله علیه و آله را دیده ام که بر همین جای چوب دستی ات بوسه می زند .

یزید خواند :


ای کلاغ جدایی ! هر چه می خواهی ، قارقار کن .تو بر کاری ناله سر می دهی که انجام شده است . هر فرمان روایی و نعمتی ، زوال پذیر استو دختران روزگار ، با هر چیز ، بازی [مرگ] دارند . کاش پدرانم در بدر ، اکنون حاضر بودندو بی تابی خزرج را از زخم سلاح می دیدند و هلهله می کردند و فریاد شادی می کشیدندو سپس می گفتند : ای یزید ! پاینده و سربلند باشی! من از نسل خِندِف نیستم ، اگراز خاندان محمّد ، انتقام آنچه را کردند ، نگیرم . هاشمیان ، با فرمان روایی ، بازی کردند ، وگرنهنه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است . ما انتقام خون خود را از علی ستاندیمو شیرِ سوارکارِ قهرمان را از پای در آوردیم . ما بزرگِ بزرگانشان را کشتیمو آن را با بدر ، سنجیدیم و برابر شد .


ما جز این نمی دانیم که با این سخنان ، نفاق یزید ، آشکار می شود . .

1- . عُتبه ، جدّ بزرگ یزید است .



4296.امام علی علیه السلام :تذکره الخواصّ :أمَّا المَشهورُ عَن یَزیدَ فی جَمیعِ الرِّوایاتِ : أنَّهُ لَمّا حَضَرَ الرَّأسُ بَینَ یَدَیهِ جَمَعَ أهلَ الشّامِ وجَعَلَ یَنکُتُ عَلَیهِ بِالخَیزُرانِ ، ویَقولُ أبیاتَ ابنِ الزِّبَعری :


لَیتَ أشیاخی بِبَدرٍ شَهِدواوَقعَهَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَل قَد قَتَلنَا القَرنَ مِن ساداتِهِموعَدَلنا قَتلَ بَدرٍ فَاعتَدَل


حَکَی القاضی أبو یَعلی عَن أحمَدَ بنِ حَنبَلٍ فی کِتابِ الوجهین والروایتین أنَّهُ قالَ : إن صَحَّ ذلِکَ عَن یَزیدَ فَقَد فَسَقَ .

قالَ الشَّعبِیُّ : وزادَ فیها یَزیدُ فَقالَ :


لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلاخَبَرٌ جاءَ ولا وَحیٌ نَزَل لَستُ مِن خِندِفَ إن لَم أنتَقِممِن بَنی أحمَدَ ما کانَ فَعَل


قالَ مُجاهِدٌ : نافَقَ .

وقالَ الزُّهرِیُّ : لَمّا جاءَتِ الرُّؤوسُ کانَ یَزیدُ فی مَنظَرَهٍ عَلی جَیرونَ ، فَأَنشَدَ لِنَفسِهِ :


لَمّا بَدَت تِلکَ الحُمولُ وأشرَقَتتِلکَ الشُّموسُ عَلی رُبی جَیرونِ نَعَبَ الغُرابُ فَقُلتُ صِح أو لا تَصِحفَلَقد قَضَیتُ مِنَ الغَریمِ دُیونی


وذَکَرَ ابنُ أبِی الدُّنیا : أنَّهُ لَمّا نَکَتَ بِالقَضیبِ ثَنایاهُ ، أنشَدَ لِحُصَینِ بنِ الحُمامِ المُرِّیِّ :


صَبَرنا وکانَ الصَّبرُ مِنّا سَجِیَّهًبِأَسیافِنا تَفرینَ هاما ومِعصَما نُفَلَّقُ هاما مِن رُؤوسٍ أحِبَّهٍإلَینا وهُم کانوا أعَقَّ وأظلَما


قالَ مُجاهِدٌ : فَوَ اللّه ِ لَم یَبقَ فِی النّاسِ أحَدٌ إلّا مَن سَبَّهُ وعابَهُ وتَرَکَهُ . (1) .

1- . تذکره الخواصّ : ص 261 .



4297.امام علی علیه السلام :تذکره الخواصّ :آنچه در همه نقل ها مشهور است ، این است که چون سر [حسین علیه السلام ] را پیشِ روی یزید نهادند ، همه شامیان را گِرد آورد و با چوب خیزران (نی) ، بر او می نواخت و اشعار ابن زِبَعری را می خواند :


کاش پدرانم در بدر ، اکنون حاضر بودندو زخم خزرج را از تیزیِ سلاح می دیدند . ما بزرگِ بزرگانشان را کشتیمو با کشتار بدر ، سنجدیم و برابر شد .


قاضی ابو یَعلی ، در کتاب الوجهین و الروایتین ، از احمد بن حنبل نقل کرده که گفته است : اگر این گزارش درست باشد ، یزید ، فاسق شده است .

شَعبی می گوید : یزید ، بر این بیت ها افزوده و گفته است :


هاشمیان ، با فرمان روایی ، بازی کردند، و گر نهنه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است . من از خِندِف نیستم ، اگرانتقامِ آنچه را خاندان محمّد کرده اند ، از ایشان نگیرم .


مجاهد گفته است : یزید ، منافق شده است .

و زُهْری گفته است : هنگامی که سرها را آوردند ، یزید در جایگاه دیده بانی بر روی تپّه جَیرون بود و برای خود خواند :


هنگامی که مَرکب ها هویدا شدندو خورشیدها (سرها) بر تپّه های جَیرون ، بالا آمدند کلاغ ، قار قار کرد و گفتم : فریاد بکِشی یا نکِشیمن طلب های خودم را از بدهکار ، ستاندم .


و ابن ابی الدنیا ، آورده است : هنگامی که یزید ، با چوب دستی بر دندان های پیشِ حسین علیه السلام زد ، این سروده حُصَین بن حُمام مُرّی را خواند :


شکیب ورزیدیم و شکیبایی ، خوی ماست .[نیز] با شمشیرهایمان ، سر و دست ، جدا می کنیم . سرِ کسانی را می شکافیم که دوستشان داریم ؛امّا آنان ، نافرمان ترین و ستمکارترین بودند .


مجاهد گفته است : به خدا سوگند ، هیچ کس از مردم نمانْد ، جز آن که به یزید ، ناسزا گفت و کارش را عیب دانست و رهایش نمود . .


نکتهتدلّ الروایات السالفه علی بلوغ یزید غایه القسوه والبطش مع سبایا أهل البیت علیهم السلام ورؤوس الشهداء الشریفه، وعلی هذا فإنّ بعض الروایات الدالّه علی رقّته وإظهاره للندم، یبدو بعیداً عن الواقع، ومن المحتمل أن یکون هذا النوع من الروایات قد انتحله بنو اُمیّه ، أو دالّاً علی ألعاب یزید السیاسیّه .

4300.عنه علیه السلام :سیر أعلام النبلاء عن حمزه بن یزید الحضرمی :رَأَیتُ امرَأَهً مِن أجمَلِ النِّساءِ وأعقَلِهِنَّ ، یُقالُ لَها : رَیّا ، حاضِنَهُ یَزیدَ ، یُقالُ : بَلَغَت مِئَهَ سَنَهٍ ، قالَت : دَخَلَ رَجُلٌ عَلی یَزیدَ ، فَقالَ : أبشِر ، فَقَد أمکَنَکَ اللّه ُ مِنَ الحُسَینِ ، وجی ءَ بِرَأسِهِ . قالَ : فَوُضِعَ فی طَستٍ ، فَأَمَرَ الغُلامَ فَکَشَفَ ، فَحینَ رَآهُ خَمَّرَ وَجهَهُ (1) کَأَنَّهُ شَمَّ مِنهُ .

فَقُلتُ لَها : أقَرَعَ ثَنایاهُ بِقَضیبٍ ؟ قالَت : إی وَاللّه ِ .

ثُمَّ قالَ حَمزَهُ : وقَد حَدَّثَنی بَعضُ أهلِنا ، أنَّهُ رَأی رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام مَصلوبا بِدِمَشقَ ثَلاثَهَ أیّامٍ . (2)4298.امام علی علیه السلام :الکامل فی التاریخ :اُدخِلَ نِساءُ الحُسَینِ علیه السلام عَلَیهِ [أی عَلی یَزیدَ ]وَالرَّأسُ بَینَ یَدَیهِ ، فَجَعَلَت فاطِمَهُ وسُکَینَهُ ابنَتَا الحُسَینِ علیه السلام تَتَطاوَلانِ لِتَنظُرا إلَی الرَّأسِ ، وجَعَلَ یَزیدُ یَتَطاوَلُ لِیَستُرَ عَنهُمَا الرَّأسَ ، فَلَمّا رَأَینَ الرَّأسَ صِحنَ ، فَصاحَ نِساءُ یَزیدَ ووَلوَلَ بَناتُ مُعاوِیَهَ .

فَقالَت فاطِمَهُ بِنتُ الحُسَینِ علیه السلام ، وکانَت أکبَرَ مِن سُکَینَهَ : أبَناتُ رَسولِ اللّه ِ سَبایا یا یَزیدُ ؟ ! (3) .

1- . خمر وجهه : غطّاه وستره (مجمع البحرین : ج 1 ص 554 «خمر») .
2- . سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 319 ، تاریخ دمشق : ج 69 ص 159 160 .
3- . الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 577 ، الفصول المهمّه : ص 192 وراجع : تاریخ الطبری : ج 5 ص 464 وسیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 319 .



نکتهگزارش هایی که آمد ، حاکی از نهایتِ قساوت و بی رحمی یزید نسبت به اسیران اهل بیت و سرهای مقدّس شهداست . بنا بر این ، درستی برخی از گزارش ها که بر رقّت و اظهار ندامت وی دلالت دارند ، بعید به نظر می رسد . این گونه گزارش ها ، احتمالاً ساخته و پرداخته بنی امیّه و یا حاکی از سیاست بازی یزیدند .

4301.الإمام علیّ علیه السلام ( فِی الصَّلاهِ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و ) سیر أعلام النبلاء به نقل از حمزه بن یزید حَضرَمی : زنی را دیدم که از زیباترین و خردمندترین زنان بود و به او «رَیّا» گفته می شد و دایه یزید بود . سنّش را صد سال می گفتند . او گفت : مردی بر یزید ، وارد شد و گفت : بشارت بده که خدا ، تو را بر حسین ، چیره کرد و سرش را آورده اند !

سپس سر را در تَشتی نهادند و یزید به غلام ، فرمان داد که رویش را بگشاید و هنگامی که آن را دید ، صورتش را پوشانْد ، چنان که گویی بویی از آن ، شنیده باشد .

به او (رَیّا) گفتم : آیا یزید با چوب دستی بر دندان های جلوی حسین کوبید؟

گفت : آری ، به خدا سوگند .

برخی از خانواده ما برایم گفته اند که سرِ حسین علیه السلام را دیده اند که سه روز در دمشق ، نصب شده بود .4302.عنه علیه السلام :الکامل فی التاریخ :زنانِ حسین علیه السلام را بر یزید ، وارد کردند . سر ، پیشِ روی یزید بود . فاطمه و سَکینه ، دختران حسین علیه السلام ، گردن کشیدند تا سر را ببینند و یزید هم سعی می کرد که سر را از آنان ، پوشیده بدارد . هنگامی که سر را دیدند ، فریاد زدند و زنان یزید هم شیوَنْ سر دادند و دختران معاویه هم فریاد برآوردند .

فاطمه دختر حسین علیه السلام که بزرگ تر از سَکینه بود گفت : ای یزید ! آیا دختران پیامبر خدا ، اسیر می شوند ؟! .




4301.امام علی علیه السلام ( در درود فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله ) الملهوف :وأمّا زَینَبُ فَإِنَّها لَمّا رَأَتهُ [أی رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام ] أهوَت إلی جَیبِها فَشَقَّتهُ ، ثُمَّ نادَت بِصَوتٍ حَزینٍ یَقرَحُ القُلوبَ : یا حُسَیناه ، یا حَبیبَ رَسولِ اللّه ِ ، یَابنَ مَکَّهَ ومِنیً ، یَابنَ فاطِمَهَ الزَّهراءِ سَیِّدَهِ النِّساءِ ، یَابنَ بِنتِ المُصطَفی .

قالَ الرّاوی : فَأَبکَت وَاللّه ِ کُلَّ مَن کانَ حاضِرا فِی المَجلِسِ ، ویَزیدُ ساکِتٌ . (1)7 / 7اِحتِجاجُ أبی بَرزَهَ عَلی یَزیدَ4303.امام علی علیه السلام :تاریخ الطبری عن القاسم بن بخیت :أذِنَ [یَزیدُ] لِلنّاسِ فَدَخَلوا وَالرَّأسُ بَینَ یَدَیهِ ، ومَعَ یَزیدَ قَضیبٌ فَهُوَ یَنکُتُ بِهِ فی ثَغرِهِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّ هذا وإیّانا کَما قالَ الحُصَینُ بنُ الحُمامِ المُرِّیُّ :


یُفَلِّقنَ هاما مِن رِجالٍ أحِبَّهٍإلَینا وهُم کانوا أعَقَّ وأظلَما


قالَ : فَقالَ رَجُلٌ مِن أصحابِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله یُقالُ لَهُ أبو بَرزَهَ الأَسلَمِیُّ : أتَنکُتُ بِقَضیبِکَ فی ثَغرِ الحُسَینِ ؟ أما لَقَد أخَذَ قَضیبُکَ مِن ثَغرِهِ مَأخذا ، لَرُبَّما رَأَیتُ رَسولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله یَرشُفُهُ ، أما إنَّکَ یا یَزیدُ تَجیءُ یَومَ القِیامَهِ وَابنُ زِیادٍ شَفیعُکَ ، ویَجیءُ هذا یَومَ القِیامَهِ ومُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله شَفیعُهُ ، ثُمَّ قامَ فَوَلّی . (2)4304.الإمام علیّ علیه السلام ( فی وَصِیَّتِهِ لِلحَسَنِ علیه السلام عِندَ انصِ ) تاریخ الطبری عن عمّار الدُّهنی عن أبی جعفر [الباقر] علیه السلام :أوفَدَهُ [أی أوفَدَ عُبَیدُ اللّه ِ ، رَجُلاً مِن مَذحِجَ] إلی یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ ومَعَهُ الرَّأسُ ، فَوَضَعَ رأسَهُ بَینَ یَدَیهِ وعِندَهُ أبو بَرزَهَ الأَسلَمِیُّ ، فَجَعَلَ یَنکُتُ بِالقَضیبِ عَلی فیهِ ویَقولُ :


یُفَلِّقنَ هاما مِن رِجالٍ أعِزَّهٍعَلَینا وهُم کانوا أعَقَّ وأظلَما


فَقالَ لَهُ أبو بَرزَهَ : اِرفَع قَضیبَکَ ، فَوَاللّه ِ لَرُبَّما رَأَیتُ فا رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله عَلی فیهِ یَلثِمُهُ . (3) .

1- . الملهوف : ص 213 ، الاحتجاج : ج 2 ص 123 ، مثیر الأحزان : ص 100 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 132 .
2- . تاریخ الطبری : ج 5 ص 465 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 576 ، تاریخ دمشق : ج 62 ص 85 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 416 نحوه وراجع : الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 486 والردّ علی المتعصّب العنید : ص 45 .
3- . تاریخ الطبری : ج 5 ص 390 ، تهذیب الکمال : ج 6 ص 428 ، مروج الذهب : ج 3 ص 70 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 309 ، المنتظم : ج 5 ص 342 نحوه ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 197 ؛ الأمالی للشجری : ج 1 ص 192 وراجع : مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 58 .



4305.عنه علیه السلام ( فِی الحِکَمِ المَنسوبَهِ إلَیهِ ) الملهوف :زینب علیهاالسلام ، هنگامی که سر امام حسین علیه السلام را دید ، گریبان خویش را گرفت و آن را درید . سپس با صدایی غم آلود که دل ها را به درد می آورْد ، ندا داد : ای حسین ! ای محبوب پیامبر خدا ! ای پسر مکّه و مِنا ! ای پسر فاطمه زهرا ، سَرور زنان ! ای پسر دختر مصطفی !

راوی می گوید : به خدا سوگند ، هر که را در مجلس حاضر بود ، گریانْد و یزید ، ساکت بود .